زندگی مهنا

ساخت وبلاگ
صبح یکی از اساتید مهربونم زنگ زد به گوشی احسان . بعد از سلام و احوال پرسی گفت مهنا کجاست احسان گفت توی ماشین هستیم کنارم نشسته  بهش گفت گوشی بزاره روی اسپیکر  گفت سلام خانوم مهندس صبحت بخیر کلاست تا ده دقیقه دیگه شروع میشه نمیخوایی بیایی از شنیدن صداش انرژی گرفتم  گفتم صبح شما هم بخیر استاد .. متاسف زندگی مهنا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 19:01

صبح باید میرفتیم سازمان .. خواب موندیم یازده بود فکر کنم یکی از همکارا زنگ زده تشریف نمیاریددد! منتظریم احسان گفت خیرررررررررررر بازم خوابیدیم . ظهر مهمون داشتیم :)  یک عدد مهمون دوست داشتنی  مهرداد امد خودش ناهار آماده کرد  من رفتم دنبال نسیم :) دیگه دو تا برادر خودشون ناهار درست کردن . خوشمزه هم ش زندگی مهنا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 19:01

مهرداد اکثرا  باید همراه ناهار یا شام توی مهمونی ها وقتی غذا کباب باشه نوشیدنی بخوره کاملا عادیه اما خب احسان هیچ وقت نمیخوره ... امروز وقتی من میز چیدم . مهرداد از احسان پرسید گفت نداری ؟  احسان گفت نه .. رفت از خونه بیاره  نسیم اااز احسان پرسید رفت بیرون واسه چی ! احسان جریان گفت ... توقع نداشتم ! زندگی مهنا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 14 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 19:01

خب درسته خسته ایم خیلی زیاد . اما نمیدونم چرا این روزا احسان حواسش بیشتر به من هست :) چند روز قبل وقتی واقعا خسته بودم از همه چی .... رفتم اتاقش سوال داشتم . سوالم پرسیدم . گفت مهنا جان خسته ای ؟ گفتم نه آقای مهندس ... بلند شد از پشت میزش ... بغلم گرفت . از کارش تعجب کردم ! گفتم احسان خواهش میکنم حو زندگی مهنا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 11 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 19:01

بی حوصله بود کنارش خوابیدم حرف زدم جواب نداد ..پیشانیش بوسیدم.. بازم حرف نزد .. گفتم فککرر کنم جدی جدی باید برم ... گفت مهنای من ... گفتم جانم .. دیگه هیچی نگفت .. . پرسیدم احسان تو با من خوشبختی ؟ گفت من با تو خوشبختم   . اما تو با من خوشبخت نشدی  ... دلم آتیش گرفت وقتی گفت مهنا کاش هیچ وقت پیشنهاد زندگی مهنا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 9 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 19:01

ما یه نی نی حدود دوهفته ای از دست دادیم    توی روزایی که سخت کار میکردم باردار بودم . اما خودم خبر نداشتممم دکتر گفت دلیل سقط شدنش همسرت بود  با وجود این که میدونست باردار هستی چیزی نگفت  باید همون هفته اول معاینت میکردم .. .. اما ... اون روز توی مطب احسان گناه کار شناخته شد  مادرش فکر میکرد بعد از زندگی مهنا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 15 تاريخ : يکشنبه 7 خرداد 1396 ساعت: 19:01

بعضیا کامنتای جالبی میزارن !!!

مثلا اینکه چرا تمام مسائل زندگیت مینویسی ؟!

 

 

 

چی جواب بدم دقیقا !

زندگی مهنا...
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 15 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 7:33

بعضی وقتا این قدر همه جا ساکته که آدم حس بدی بهش دست میده . تنهام. احسان رفته مهرداد بیاره صبح میرسن . 

خونه مامان هستم . احسان زنگ زده میگه من که میدونم تنها خوابت نمیبره برو پیش مامانم بخواب . :| 

کی شب کنار مادرشوهر میخوابه من دومیش باشم !!!!

البته مامانی که خیلی دوست داشتنیه . 

تا یک ساعت دیگه خوابم نبررد میرم توی اتاقش میخوابم :|

زندگی مهنا...
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 10 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 7:33

دیشب وقتی رفتم اتاق مامان . مشغول مطالعه بود . واقعا بنظرم خیلی ضایع هست ! از ترس . عروس بره اتاق مادرشوهرش:| دوبار اگر اشتباه نکنم از تخت افتادم پایین .. من در هر سنی با هر شرایطی روی تخت بخوابم .همینه ! قبلا ازدواج تخت خودم یه طرفش کنار دیوار بود طرف دیگش مثل بچه های دو ساله حفاظ داشت:| وقتی هم با احسان میخوابم توی بغلش گم میشم دیگه:) مامان نمیدونست ... بار اول ترسید .منم گیج خواب بار دوم دیگه گفتم :| واسم جا درست کرد خوابیدم پایین. بیدار شدم احسان کنارم خواب بود .. با دست چشماش باز  کردم گفت اذیت نکن بیدارم .. بلند شد نگاه صورتم کرد گفت از تخت  افتادی پایین چیزیت نشد ؟ بعد از فرصت استفاده کرد گفت ببین من چه قدر مهربونم شبا  حواسم هست نیفتی از تخت بعد تو میگی داری منو له میکنی !!! گفتم اخه اگه قبول میکردی این تخت نمیگیرفتیم حداقل یک تخت با ارتفاع کمتر میگرفتیم گفت میخوایی بریم روی کاناپه بخوابیم !!! میدونه چی بگه تا من دیگه نتونم چیزی بگم ... !!!!!!! آخرین باری که روی کاناپه خوابیدیم دو روز بدن درد شدید داشتم :/ زندگی مهنا...ادامه مطلب
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 20 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 7:33

متاسفانه دیروز صبح شرکت بودیم باهم دعوا کردیم 

خیلی بد شد .

یک دعوای قدیمی که هیچ وقت چیزی نمیگفتم

اما دیروز واقعا تحمل نداشتم مجبور شدم عصبانی بشم

 ولی خب برای احسان این اتفاقات منطقی بود . ممکنه پیش بیاد .

میگفت تو از من اسطوره ساختی ...

معلومه گاهی اشتباه میکنم . کم میارم   . نمیتونم درست کار کنم و ازت کمک میخوام تو اول باور نمیکنی بعد ناراحت میشی انتظارش از اسطوره ای که ساختی نداری 

من نمیتونم ببینم احسانم . کسی که بیشتر از جونم دوسش دارم کم بیاره . 

 

زندگی مهنا...
ما را در سایت زندگی مهنا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 0mahna1995d بازدید : 8 تاريخ : دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت: 7:33